سفارش تبلیغ
صبا ویژن

باران

باران می بارد

و او مدام با صدای رعدهایش مرا به خود می خواند

با او همراه می شوم

دست در دست هم راهی می شویم

شش هایم را از ترنم باران و بوی خاک پر می کنم

و تمام خستگی هایم را با دمی و بازدمی به باران می سپارم

تهی می شوم

و جان دوباره می گیرم

زندگی ام را با گریه ای آغاز کردم و این بار اشکهایم را به دست نرم باران می سپارم

و آغازی دوباره

می مانم با ماندنی نوزاد

کاش بر دلهای ابری هم این چنین باران می بارید